شعر بهار از فروغ فرخزاد ، متن و شعر در مورد بهار از فروغ فرخزاد
شعر بهار از فروغ فرخزاد
شعر بهار از فروغ فرخزاد ، متن و شعر در
مورد بهار از فروغ فرخزاد همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که
حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
شعر بهار از فروغ فرخزاد
دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت
ای دختر بهار حسد میبرم به تو
عطر و گل و ترانه و سرمستی ترا
با هر چه طالبی بخدا میخرم ز تو
بر شاخ نوجوان درختی شکوفه ای
با ناز میگشود دو چشمان بسته را
میشست کاکلی به لب آب نقره فام
آن بالهای نازک زیبای خسته را
خورشید خنده کرد و ز امواج خنده اش
بر چهر روز روشنی دلکشی دوید
موجی سبک خزید و نسیمی به گوش او
رازی سرود و موج بنرمی از او رمید
خندید باغبان که سرانجام شد بهار
دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم
دختر شنید و گفت چه حاصل از این بهار
ای بس بهارها که بهاری نداشتم
خورشید تشنه کام در آنسوی آسمان
گوئی میان مجمری از خون نشسته بود
میرفت روز و خیره در اندیشه ئی غریب
دختر کنار پنجره محزون نشسته بود
فروغ فرخزاد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر بهار فروغ فرخزاد
روزهای اول
اردی بهشت است
و تقویم ِدل
گره خورده
به غروب های بهار
شعر بهار
– بگشای دلت را به مهربانی
بی شک شکوفه هایِ خوشبختی
در زندگی ات گل خواهند کرد..
– الهی امروزت پر از اون خبر خوبا باشه
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره بهار فروغ فرخزاد
بهار یعنی بیایی و جای پایت
در این خانه سبز شود
بهار یعنی در آغوش تو
شکوفه بزنم، برسم، بیفتم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر بهار از فروغ فرخزاد
شکوفه
در شکوفه پیچیده ست،
و این آغاز
فصل بهار است…
شعر بهار فروغ فرخزاد
هوا عجیب بوی بهار گرفته است
دستم را بگیر
و برای لمس احساسی ترین
باران به خیابان ببر
خیالت راحت، این باران
از آسمان اردیبهشت می بارد
خیسمان نمیکند
عاشق ترمان می کند !
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر بهار
سبزه ها در بهار می رقصند
من در کنار تو به آرامش می رسم
و آنجا که هیچ کس به یاد ما نیست
تو را عاشقانه می بوسم
تا با گرمی نفس هایم به لبانت جان دهم !
و با گرمی نفس هایت جانی دوباره گیرم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره بهار فروغ فرخزاد
بهار
و این همه دلتنگی ؟!
نه …
شاید فرشته ای
فصل ها را
به اشتباه ورق زده باشد …
شعر بهار از فروغ فرخزاد
مهر که می آید، پاییز آغاز می شود
برگ های درختان که شروع به ریزش می کنند،
شکوفه های لبخند کودکان،
یکی یکی گل می دهند…
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر بهار فروغ فرخزاد
تو را که می بینم
عطر بهار نارنج در تمام شهر می پیچید
قدم که بر می داری هر درخت شکوفه می زند
و نسیم بهاری با شوخ طبعی میان گیسوانت می دود
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر بهار
مثل باران بهاری
که نمی گوید
کی بی خبر در بزن
و سرزده از راه برس…
شعر درباره بهار فروغ فرخزاد
به تو گفتم: «گنجشک کوچک من باش
تا در بهار تو من درختی پرشکوفه شوم».
و برف آب شد، شکوفه رقصید، آفتاب درآمد .
من به خوبی ها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبی ها نگاه کردم چرا که تو خوبی
و این همه اقرارهاست، بزرگ ترین اقرارهاست .
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر بهار از فروغ فرخزاد
دوستت دارم
با همه هستی خود
ای همه هستی من
و هزاران بار خواهم گفت :
دوستت دارم را
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر بهار فروغ فرخزاد
جوانه زده
گلدان کوچکم
دلم کمی بهار می خواهد
نمی آیی؟
شعر بهار
تو درخت تنومندی هستی
که شاخههایت
در هر بهار
چلچلهها را به مهمانی فرا میخواند
Comments
Post a Comment